وبلاگ حقوقی انور فردپیاده
| ||
|
تعارض صلاحیت دیوان کیفرى بین المللى با سیستم قضایى ایران سید عباس پورهاشمى در ماده ی اول اساسنامه دادگاه کیفرى بینالمللى آمده است که دادگاه کیفرى بینالمللى به عنوان یک نهاد دائمى ایجاد شده است که مىتواند صلاحیتخود را نسبتبه افرادى که جنایات سنگینى را بر امور بین المللى بارنمودهاند، اعمال کند . صلاحیت و حدود عملکرد آن در مواد این اساسنامه ذکر مىگردد . در ماده ی ۹۹ (بند۴) اساسنامه مذکور آمده است که دیوان کیفرى بینالمللى، اجازه دارد بدون همکارى دولت، در قلمرو سرزمینى آن به تحقیق و رسیدگى بپردازد و نیازى به کسب اجازه از سیستم قضایى کشور متبوع ندارد . در توجیه این عملکرد، بیان مىدارد که این عمل براى رسیدن به یک دادرسى کامل ضرورت دارد . در اصول دیگرى از این اساسنامه نیز بر صلاحیت کامل و بى چون و چراى دیوان کیفرى بینالمللى تاکید کرده است; اما آیا این صلاحیت کامل و بى حصر، تا چه میزان با صلاحیت دادگاههاى ملى کشورها سازگار است؟ اصل ۳۶ قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران بیان مىدارد: «حکم به مجازات و اجراى آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد .» همان طور که اصل ۳۲ قانون اساسى تصریح مىکند: «هیچکس را نمىتوان از محل اقامتخود تبعید کرد یا از اقامت در محل مورد علاقهاش ممنوع یا به اقامت در محلى مجبور ساخت، مگر در مواردىکه قانون مقرر مىدارد .» در اصول دیگر قانون اساسى مثل اصل ۳۴، ۳۵ و ۳۸ هر گونه اقرار، اعتراف، دادرسى و مجازات را موکول به قانون کرده است . در مرحله اول این سوال مطرح مىشود که آیا «حقوق بینالملل» که در دیوان کیفرى بینالمللى به عنوان مرجع رسیدگى مطرح مىشود، در حقوق ایران «قانون» محسوب مىشود . ماده ۹ قانون مدنى ایران، مقررات عهودى را که بر طبق قانون اساسى دولت ایران و سایر دول منعقد شده باشد، در حکم «قانون» مىداند[۸] . از این رو اگر دادگاه کیفرى بینالمللى به قوانینى استناد کند که طبق قانون ایران قبلا مراحل تصویب آن مطابق قانون اساسى طى شده است، مشکلى به نظر نمىرسد . اما مسئله آن است اگر دادگاه کیفرى بینالمللى به قانونى استناد کرد که اتفاقا آن قانون، مطابق قانون اساسى یا مصوبات مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان، مورد پذیرش ایران قرار نگرفته بود، تکلیف چیست؟ از سوى دیگر، حتى در فرض قانونى بودن مستندات دیوان کیفرى بینالمللى، آیا این دادگاه صلاحیت رسیدگى به دعاوى اتباع ایران را دارد؟ صلاحیت محاکم خارجى در امور اتباع ایرانى بعضا مورد تائید قرار گرفتهاند (مواد ۱۶۹ تا ۱۸۰ قانون اجراى احکام مدنى مصوب یکم آبان ۱۳۵۶) که در صورت اقدام متقابل و تحتشرایط خاص پذیرفته است; اما قانون ایران درباره صلاحیت محاکم خارجى در امور کیفرى اتباع ایران خصوصا زمانى که اتباع ایرانى در قلمرو سرزمینى ایران قرار دارند، ساکت است . بنابراین یکى از مسایل مهم در ارتباط با دیوان کیفرى بینالمللى، «صلاحیت کامل و تکمیلى» [۹] آن است که با صلاحیت «انحصارى» محاکم و دادگاههاى جمهورى اسلامى ایران سازگارى ندارد . خصوصا در مواردى که اعمال صلاحیت دیوان کیفرى بینالمللى بدون اجازه سیستم قضایى ایران، صورت گیرد، که یکى از نکات مبهم و پیچیده رابطه این دادگاه با قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران محسوب مىشود . مصونیت نمایندگان و رئیس جمهور و دیوان کیفرى بین المللى «نمایندگان مجلس در مقام ایفاى وظایف نمایندگى در اظهار نظر و راى خود کاملا آزادند و نمىتوان آنها را به سبب نظراتى که در مجلس اظهار کردهاند یا آرایى که در مقام ایفاى وظایف نمایندگى خود دادهاند، تعقیب یا توقیف کرد .» [۱۰] گرچه بعید به نظر مىرسد دادگاه کیفرى بینالمللى به خاطر اظهار نظر نمایندهاى در یک کشور، جرمى را به وى نسبت دهد، اما مسئله این است که اگر نمایندهاى طبق قانون اساسى ایران در مقام ایفاى وظایف نمایندگى «راى» اى داد که مطابق مقررات بینالمللى دادگاه کیفرى بینالمللى نتیجه آن راى یک «جنایتیا جرم» محسوب مىشد، در این صورت آیا مىتوان با استناد به راى دادگاه کیفرى بینالمللى نماینده مجلس شوراى اسلامى را تعقیب یا توقیف کرد . اساسنامه دیوان کیفرى بینالمللى در ماده ی ۲۷ مقرر نموده است که این اساسنامه بر همه افراد و به طور مساوى اجرا و اعمال مىگردد; بدون ملاحظه هر گونه پست و مقام رسمى، محتویات این اساسنامه اجرا مىگردد و همه آنان نسبتبه مسئولیت کیفرى برابر هستند . در بند ۲ این اصل همچنان آمده است: بنابراین از یک سوى صلاحیت کامل دیوان کیفرى بینالمللى براى محاکمه مسئولین سیاسى داخلى یک کشور و از سوى دیگر مصونیتها و مقررات ویژه براى مسئولین عالى رتبه نظام جمهورى اسلامى ایران، مشکلى را فراروى حقوقدانان کشور ما قرار مىدهد که بایستى به دنبال راهحل اساسى براى آن بود . در مورد رسیدگى به جرایم رئیس جمهور و معاونان او و وزیران، قانون اساسى در اصل یکصد و چهلم تصریح کرده است: از طرف دیگر مطابق اصل یکصدوبیستودوم قانون اساسى، رئیس جمهور در حدود اختیارات و وظایفى که به موجب قانون اساسى و یا قوانین عادى به عهده دارد، در برابر ملت و رهبر و مجلس شوراى اسلامى مسئول است; ولى بر اساس ماده ی ۲۷ اساسنامه دیوان کیفرى بینالمللى رئیس جمهور نسبتبه اعمال خود نسبتبه بشریت، مسئولیت دارد، از این لحاظ «بار کردن مسئولیت دیگر» علاوه بر مسئولیتهاى مقرر شده توسط قانون اساسى از نظر حقوقى چه جایگاهى خواهد داشت؟ همین مسئله در اصل یکصدوهفتادودوم قانون اساسى نسبتبه تشکیل محاکم نظامى براى جرائم مربوط به وظائف نظامى یا انتظامى آمده است: اصل عطف به ماسبق و دیوان کیفرى بین المللى در ماده چهارم قانون مدنى به صراحت توضیح داده شده است که اثر قانون نسبتبه آتیه است و قانون نسبتبه ما قبل خود اثر ندارد; مگر اینکه در خود قانون، مقررات خاصى نسبتبه این موضوع اتخاذ شده باشد . بنابراین اصل عدم عطف به ماسبق قانون، یکى از اصول مهم نظام قضایى ایران قرار گرفته است . اگر کسى از سوى دادگاه کیفرى بینالمللى مورد تعقیب قرار گیرد و در قلمرو صلاحیت قضایى دادگاهها و محاکم ایران قرار گیرد و بخواهد با استناد به این اصل از «فعل یا ترک فعل» خود دفاع کند، و به این اصل متمسک شود، آیا از نظر دادگاه دیوان بینالمللى نیز قابل تعقیب نیست؟ در مورد مرور زمان نیز همین مسئله مطرح است: اگر مجرمى که طبق اساسنامه دادگاه کیفرى بینالملل تحت تعقیب است، مطابق شرایط و مقتضیات قانون ایران، بخواهد از مزایاى قانون مرور زمان استفاده کند، در این صورت آیا از نظر دادگاه کیفرى بینالمللى نیز مىتواند از قانون مشمول مرور زمان استفاده کند؟ اصل ۲۹ اساسنامه دیوان کیفرى بین المللى به این سوال پاسخ منفى داده است: «جرایمى که در صلاحیت دیوان کیفرى بینالمللى قرار مىگیرد، مشمول مرور زمان نمىشود .» بنابراین بسیارى از موارد از لحاظ محتواى اساسنامه دیوان کیفرى بینالمللى با اصل تصریح شده قانون اساسى، در تعارض است . حقوقدانان براى رفع این تعارضها چه پاسخى خواهند داشت؟ عفو یا تخفیف مجازات محکومین و دیوان کیفرى بینالمللى نگاه آخر از طرفى در اساسنامه این دیوان تصریح شده است که دولتها براى اجراى اصول این اساسنامه بایستى همکارى قابل توجهى با این دادگاه داشته باشند و در مواردى که دیوان تحتشرایطى تبعه آن دولت را براى باز جویى، بازپرسى و تحقیق فرا مىخواند، دولتها بدون هیچگونه پیش فرض، متهم را تحویل دیوان کیفرى بینالمللى بدهند . این نه تنها با سیستم قضایى و صلاحیت محاکم داخلى در تعقیب مجرمان منافات دارد، از نظر سیاسى نیز به ضعف «حاکمیت ملى» دولتها منجر مىشود . از نظر محتواى حقوقى و مراجع قانونى مورد استناد محاکم داخلى که بر اساس قانون اساسى هر کشور تعیین گردیده است، مخالفتها و دگرسانىهاى زیادى با اساسنامه دیوان کیفرى بینالمللى دیده مىشود . پىنوشتها:
نظرات شما عزیزان:
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |